امیرمحمد کاظمیامیرمحمد کاظمی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

امیرمحمدخاله نرگس

یکی از قشنگترین مطالبی که خوندم....

1394/2/23 14:26
نویسنده : خاله نرگس
664 بازدید
اشتراک گذاری

کتاب فرزندم رو بستم . جامدادی رو که چند دقیقه پیش از شدت عصبانیت پرت کرده بودم برداشتم. مدادهاش رو یکی یکی گذاشتم سرجاش،کنارش نشستم و بغلش کردم،بوسیدمش،سرش رو بوسیدم ،پیشونیش رو ، گونه ی برافروخته اش رو ......

گفتم نمیخوام هیچی بشی ، نمیخوام دکتر و مهندس بشی

میخوام یاد بگیری مهربون باشی . نمیخوام خوشنویسی یا چند تا زبون یاد بگیری . میخوام تا وقت داری کودکی کنی

شاد باش و سرزنده و قوی باش حتی اگر ضعیف ترین شاگرد کلاس باشی . پشت همون میز آخر هم میشه از زندگی لذت برد....

بهش گفتم تو بده بستون درس و امتحان و نمره هر چی تونستی یاد بگیر ولی حواست باشه از دنیای قشنگ خودت چیزی مایه نگذاری

کنار هم نشستیم

پاپکورن خوردیم

و فیلیم دیدیم

و من تمام مدت به خودم  و به یک زندگی فکر میکردم که آنقدرجدی گرفته بودم ، زندگی ای که برای من مثل یک مسابقه بود و من در رویای مدال هایش تمام روزهاش رو دویده بودم

هیچکس حتی برای لحظه ای مرا متوقف نکرده بود

هیچکس نگفته بود لحظه ای بایستم و کودکی کنم

هیچکس نگفته بود زرنگترین شاگردان ، خوشبخت ترین ها نیستند.......

 

 

پسندها (8)

نظرات (2)

خاله امیرحسین
29 اردیبهشت 94 12:29
سلام دوست عزیز خدا نگهداره امیرمحمد عزیز واسه شما و خانواده با اجازه از این مطلب شما خوشم آمد تو وبلاگ امیرحسین هم گذاشتم البته با درج لینک . پاسخ:سلام عزیزم خواهش میکنم گلم
مامان الی...
31 اردیبهشت 94 9:11
خیییییلی قشنگ بود. پاسخ: